Monday, July 23, 2007

مرد پنجاه و دو ساله



گل كو خوب قد كشيده اي
رسم آن گياه ساده دل را كه كنارتنها جوي كوچه روييده پيش گرفتي،و مرا مثل هميشه متعجب ساختي
مي داني چه مي شود، دوباره به ميان خود و اتاقم مي خزم و در ميان سكوت و غبار روي ميز و شيشه ها مي رويم، دوباره از اين شاخه شكسته سبز مي شوم.مي داني چه مي شود، دوباره مرور هر آنچه خواندم و ماندم، دوباره شنيدن صداي غرش درونم را كه حالا ديگر سگي شده كه ديگر هيچ نيازي به واكسن هاري ندارد، و ديگر آن كودك هراسان نيست.
مي داني چه مي شود، تب مي كنم.و خواب مي بينم كه در راهروي يك زندان به هر كس كه بيشتر نمي شناسمش سلام مي كنم، سعي دارم كه خوب باشم، سعي دارم همه چيز را فراموش كنم و هر آنچه در حال وقوع است را به ذهن نسپارم، تا به جايي كه وقتي از خواب بيرون مي آيم و عرق سرد بر پيشاني ام نشسته هيچ چيز از گذشته و اكنون يادم نيست و براي آنكه آينده اي باقي بماند فقط دست به خيال پردازي مي زنم.مي داني كجا ايستاده اي اكنون ...
بر روي مغر سرد يك انسان
كه تنها ساعتي پيش، از شتاب يك سيلي جمجمه اش شكاف وهزاران مويرگ سرخش در معرض باد قرار گرفت، ترسيد و گم شد در شكاف تن يك گياه كه از هر تقلايي گرم تر است
اين مي شود اگر حالا كه قد كشيد ه اي دوباره بر گردي

5 comments:

p said...

خیلی خوب بود..برای من مرور یک حس ناب در لحظه، تجربه دوباره گذشته و در دام شیرن روبا افتادنه.......مثل همیشه از خواندن نوشته هات لذت بردم امیدوارم بعد از 52 تا بازم ادامه بدی

Anonymous said...

دوست داشتم وقتی خوندم
دوستر دارم الان
که می دونی چرا
...

Anonymous said...

kojast pas in mard 52 sale? bozorgtar nemishe chera?

Zahra said...

be ghermezie ghoroobe khorshid.....
cheshmanam sorkhast gerye nemiadam.

Anonymous said...

ارزوهاي محال
و كاش باور نمي كردم...

در باره ای یادداشت ها

ای قصه ها دنباله دار است